3

می آیم

سلام علیک می کنیم

می نشینیم

چای می نوشیم

حرف می زنیم

و من دروغ می گویم

از تو

بلند می شویم

حساب می کنیم

و می رویم


-

2

خودکار های شکلاتی 

کشیده ای تو گوشم می زنند 

و مرا می برند به خانه های دوری که

بالای خرابه ها بود

و چشمان تو

به چشمان من زل می زدند

زلزله آمد

لبخند زدی و لبخند زدم

تو تردید نداشتی ، نگران بودی

ولی من تردید داشتم

نگران نبودم که آخرش چه شود

ولی حالا من نگرانم

نگران آخری که نگرانش نبودم و آمد 

و همه چیز را با اشک هایت شست 

و برد

با اشک هایم


-

1

این زخم ها

آرام و بی صدا ، التیام می یابند..

تک تک سلول های بدنم

به نبود تو 

عادت می کنند

گویا بار دیگر متولد شده ام

اینبار

بدون تو..


-