می آیم
سلام علیک می کنیم
می نشینیم
چای می نوشیم
حرف می زنیم
و من دروغ می گویم
از تو
بلند می شویم
حساب می کنیم
و می رویم
-
خودکار های شکلاتی
کشیده ای تو گوشم می زنند
و مرا می برند به خانه های دوری که
بالای خرابه ها بود
و چشمان تو
به چشمان من زل می زدند
زلزله آمد
لبخند زدی و لبخند زدم
تو تردید نداشتی ، نگران بودی
ولی من تردید داشتم
نگران نبودم که آخرش چه شود
ولی حالا من نگرانم
نگران آخری که نگرانش نبودم و آمد
و همه چیز را با اشک هایت شست
و برد
با اشک هایم
-
این زخم ها
آرام و بی صدا ، التیام می یابند..
تک تک سلول های بدنم
به نبود تو
عادت می کنند
گویا بار دیگر متولد شده ام
اینبار
بدون تو..
-