دستهایت را تا می کنم ، می گذارم توی جیب پیراهنم. درست کنار ِ قلبم. تا شاهد قلبم باشی هر بار که می زند برای ِ تو شاهد چشمهایم هر بار که اشک می ریزند و بعد یک روز شاید تای دستت را باز کنی شاید چشمهای مرا پاک کنی شاید...
پ.ن: مخصوص این پستت نوشتم اینو آرش.. خوشت اومد :دی؟
دستهایت را تا می کنم ،
می گذارم توی جیب پیراهنم.
درست کنار ِ قلبم.
تا شاهد قلبم باشی
هر بار که می زند
برای ِ تو
شاهد چشمهایم
هر بار که اشک می ریزند
و بعد یک روز
شاید تای دستت را باز کنی
شاید چشمهای مرا پاک کنی
شاید...
پ.ن: مخصوص این پستت نوشتم اینو آرش.. خوشت اومد :دی؟
یکتاااا , خیلی خیلی مرسی
کاش وجود بزرگت توی من حقیر جا میشد...
مورد علاقهی بنده :]
جمله ی آخرت اضافی بود به نظرم....یه جورایی زیادی به نظرم میاد...
عجیبه که شعریت منو یاد پنک فلوید انداخت دقیقا همین کلمات رو به کار برده ..